من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

هنوز گاهی میانه آدم ها گم می شوم

کوچه ها را بلد شدم
خیابان ها را بلد شدم
ماشین ها را .... مغازه ها را ....
ولی هنوز میانه آدم ها گم می شوم
نمی دانم چرا آدم ها اینقدر پیچ در پیچند
گم شده ام،همچو کودکی که سالها پیش در یک فیلم رنگ و رو رفته ایرانی نزدیک حرم چادر مشکی مادرش را رها می ساخت و مدت ها باید می گذشت تا بتواند آن چادر را بار دیگر در دستان کوچکش گیرد.میان آدم ها گم شده ام،کاغذ مچاله شده در دستم را باز می کنم،دست خط پدرم آدم مسیر کروکی کشیده اش را نشانم می دهد، چشمانم تار می بیند بیشتر نگاه می کنم،آدرس را پیدا نمی کنم خیابان و کوچه تنهایی را در هیچ یک از میدان های شهر نمی بینم،پلاک صفا را خانه وفا را،همسایه مهربان را،حج نرفته کمک کننده به دیگران را،سکوت ظالم،فریاد مظلوم،خنده یتیم را پیدا نمی کنم،در گوشه ای می نشینم مات و مبهوت از آدرس و خیابان های تازه شهر به یاد گذشته می افتم به یاد آن روزها که آدم ها سر راست تر بودن،با یک اشاره می توان پیدایشان نمود و حال منی که سالهاست در این شهر می جولم نمی توانم آدرسی ساده را پیدا کنم.
نمی دانم آدم ها پیچ در پیچ تر شده اند یا من خنگ تر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد