من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

باران و تابستان

بـاران کـه می بـارد ؛

دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود ؛

راه می افـتم

بـدون ِ چـتـر

من بـغض می کنـم

و

آسمـان گـریـه...

 

 

گفتن از باران در تابستانی گرم و سوزان کار آسانی نیست،در شهری که دمایش از 49 گذشته اما مسئولان برای تعطیل نکردن سازمان ها گرمای هوا را نیز انکار می کنند!!!

باران با تمام زیباییش و با تمام طراوت و شادابیش نمی تواند سوز دل دلسوختگان را بکاهد و تنها مرهمی است ساعتی بروی زخم چرکین که گهگاهی دهان باز کرده و فریاد می زند،که به کدامین گناه باید سوخت،به کدامین گناه باید در زندان انسان بودن اسیر بود،مگر نامردمی ها را نمی بینید؟مگر رنگ به رنگ گشتن انسان ها را حس نمی کنید؟؟؟پس چرا آرام می مانید؟

باران ببار در گرمای امروز من ،ببار که وجودم از دمای هوا نیز بسیار جوشتر است،باران ببار بی آنکه بدانی کجا و برای که می باری،باران ببار حتی بر آن سقف های نیمه خرابه که به یک باران فرو می ریزند نیز ببار تا نگویند عادل نیستی.

باران بیا با هم باز دوباره بخوانیم به یاد دبستان  باز باران ................

کم کم با بردن نام باران و بزرگیش از گرمای امروز شهر و دیارم کنده می شوم و ساعاتی در خاطرات روزهای بارانی سوار گشته و افسوس می خورم که چگونه آن شب بارانی را تا صبح به زیر باران نماندم و از ترس سرماخوردگی به گوشه اتاقم پناه ........

کویر سوزان شهرم را به آفتاب سوزانش می سپارم و تمام گرمایش را هدیه به دل سرد آدم هایش می کنم که انگار سالهاست دلهایشان یخ بسته و نمی خواهند محبت را دیده و یا حس نمایند!!