گفته بودی که چرا محو تماشای منـی؟وآنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنیمژه بر هم نزنم تا که ز دستـم نرود ناز چشم تو به قدر مـژه بر هم زدنـی
آخرین برگ سفرنامه ی باران این استکه زمین چرکین است