من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

حرف های تــــــــــــــ و

حرف های تــــــــــــــ و

گیر کردند ...

در ...

گلوی من ....!

نمی دانم چرا اما این را می دانم که در کودکی پدرم می گفت حرف اندازه دهانت بزن اون روزها در روزهای پر التهاب کودکی هیچگاه معنی این حرف را نفهمیدم اما امروز در این لحظه از زمان می فهم که چگونه حرف بزرگ در گلویت گیر می کند و تو امروز آن حرف بزرگی که در گلویم گیر کرده ای،گیر داده ای و نمی خواهی مرا ترک کنی همانند لقمه ای که نه می توانی قورتش بدهی و از دهانت بیرون بیاوری در میان گلویم 50 درجه به غرب زیر رگ هایی که به خدا نزدیک است تو گیــــــر کرده ای؟نه دلم می آید خردت کنم و نه می توانم قورتت دهم بیا و با من مدارا کن،بیا و همینجا بمان برای سالهای زیاد نترس تو قلبت از آهن نیست که در ماورای خیسی گلویم زنگ بزنی آری قلبت از سنگ است و سنگ سالیان سال است با آب در رودخانه ها سازگاری یافته است بیا و بمان و نگذار بسیاری از حرف های دلم را بر زبان آورم آری بمان و فریاد را در گلو خفه کن...

حال می مانی یا تو هم مثل دیگران رسم رفتن داری؟اما اگر می خواهی بروی لحظه ای درنگ کن،فکر و بعد آهسته از همان راهی که آمدی بـــــــــرو.نمی گویم به سلامت اما فقط بـــــــــرو

حرفهای تو گیر کرده بود....

در.....

گلویم....

اما حل شـــــد....

(احسان)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد