به نظر من، هر کسی که نبض رابطه را در بوسه و آغوش میبیند یا نمیداند نبض چیست، یا نمیداند رابطه چیست. نبض رابطه "ایثار" است. و رگ های رابطهاز "خودگذشتگی و صبر و بردباریست"البته آسان نخوانیدش. هر کسی بوسه را دارد. اما هر کسی ایثار و معرفت را ندارد. خرج کردن از روح و روان کجا و خرجکردن از جسم،جیب و دنیا کجا؟. در یک رابطه باید تمایز قائل شوی بین طرف مقابل و دستمال کاغذی. اینطور نباشد که تا ناراحت بودی بزنی طرف را کثیف کنی. اگر بیمحلی میکند،اگر آزارت میدهد ترکش کنی و یا لجنمالش کنی. اصلاً گیرم طرف از نظر فهم و شعور در حد تو نباشد.بالاخره انسان است و تو او را برای رابطه انتخاب کرده ای. دلیل نمیشود که تا مشکلی پیش آمد چماغ حماقت را برداشته و بکوبی بر سرش که تو از من کمتری و یا...! شاید دلش نخواهد که از تو کمتر باشد و یا شاید دوست ندارد همیشه بر زیر چماغ باشد. بگذریم که اساساً یک عده همه را تو سری خور و کمتر از خود میبینند. حتی معشوقهیشان را . به نظرم در وقت دلخوریها سکوت و صبر از گفتن خیلی بهتر است. یک چیز دیگر هم آنکه اساساً تمام مشکلات بشر از سوتفاهمهاست،از اینکه نمیتواند منظورش را برساند و در هر رابطهای علاوه بر ایثار باید بدانی شاید این تویی که خطا فکر میکنی و اگر او تو را آنطور که دلت میخواهد دوست ندارد،دلیل نمیشود که تو را با تمام وجودش دوست نداشته باشد. مشکل بزرگ ایران و ایرانی نداشتن جنبه رابطه است تا با کسی نیستی از او متنفری و آنزمان که بوی عطری،گلی و یا خنده ای از طرف مقابل پرتاب می شود شخص فراموش می کند که هنوز شناگر ماهری نیست و چشم بسته در آب پر عمق دریای رابطه شیرجه می زند،چند لحظه خوشی از جهش در وجودش به وجود می آید و بعد سردی آب و پر عمقی دریا تمام خوشی را به ناخوشی تبدیل می کند. نمی دانم چرا بیشتر مردها رابطه را در بوسه و بعد از بوسه می دانند و فکر نمی کنند شخصی که روبروی آنها نشسته انسان است او نیز عاطفه دارد و دوست دارد که دوست داشته شود. ای کاش یاد می گرفتیم که رابطه همراه با قوانین زیبا است و رابطه بر مبنای احساس بزرگراهیست که در اول جاده اش نوشته آخر جاده مسدود است.در اینگونه بزرگراه ها هر چه بیشتر پیش می روی به انتهای بن بست نزدیک تر می شوی |