من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

من و تو **عشقولانه**

غلط است این تفکر که بپنداریم زندگی می گذرد بپذیریم زندگی می ماند ؛ من و تو می گذریم.....!

باران که می بارد،ترک می خورد بام تنهایی من

نمی دانم چرا امسال خداوند باز نیز نعمتش را از شهر کویریم دیر نشان داد و بعد از همه شهرهای ایران سر فراز امروز این دیار بوی نم باران گرفت و کوچه پس کوچه های قدیمش با بوی نم کاهگل همراه با طراوت باران دوباره زنده گشت.

چتر بر سر ، صدای دانه های سنگین باران را بر رویش احساس می کنم،انسان ها فراری از باران دوان داون به دنبال سر پناه می گردند و عابران آسمانی جیک جیک کنان نغمه زمستان سر می دهند.

شب رویایی است باید باشی و ببینی چگونه آسمان خشمش را بر سر مردم خالی می کند،نعره هایش دل و جان را می کند و انسان را به یاد کشتی نوح و غرق شدگان می اندازد.صدای غرش آسمان همراه با نور ، نشانی از نشانه های خداست،آن قدرت برتری که برتریش را هر از گاهی نشان می دهد تا بگوید به خود غره نشو من همینجا هستم.

سوز سرما،باران تند،رعد و برق اینها همه نوید شبی سرد می دهند و من خوشحالی خویش را در سقف ترک خورده خانه همسایه مان جا می گذارم تا نکند این خوشی ایزوگامی بر ترک های سقفش باشد،ترک هایی که به دستانش نیز سرایت کرده و دستان پیرمرد همسایه همچون بامش ترکی و بارانی است،امشب در جای جای شهر من بسیاری نگاه به سقف می خوابند و دعا می کنند آسمان دلش بر سقف بی عایقشان رحم بیاید و بارانش را از سرشان کم کند،امشب برخی از کودکان شهر من بر خلاف میل باطنی،شعر باز باران را نمیخوانند و کاسه های روی فرش که برای سوراخ های سقف گذارده شده را شمارش کرده و مواظبت می کنند تا سر نروند.

امشب از جای جای این کویر تشنه بوی نم می آید،نه نم باران بلکه نم گریه عاشقی که مجال گریه یافته و حال مرد بودنش را زیر چتر آسمان پنهان می کند و در زیر باران هق هق می زند،اشک هایی که باران بی رحم با خود خواهد برد و معشوقه ای که در پشت شیشه ی ها گرفته اتاقش گوشی را بر گوش گذارده با عاشق جدیدش حرف می زند و با دستانش نقش خیانت بر شیشه دم گرفته می کشد.

وای بیا و ببین چگونه باران رحمت برای بسیاری زحمت می شود،بیا و بنگر نعمت خدا برای برخی ذلت می شود و آنچه بر سرمان می آید ساخته خودمان است.

خودی که من و تو ساختیم ،من و تویی که بام سوراخ همسایه را دیدم و هوس حج کردیم،من و تویی که دستان پینه بسته را دیدیم و دم نزدیم،من و تویی که باران را خواستیم تا گریه های بسیاری را نبینیم.ای من و ای تو چه خیانت ها که نکردیم...

نظرات 2 + ارسال نظر
نسرین پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ب.ظ

روزهایی که گرفته وابری صدالبته بارانی یه من حالم خیلی خوبه.هرچند سا لهاست که بارون باریدن حکم کیمیا پیدا کرده.سعی میکنم روزای بارونی برم بیرون.پیاده برم سر کار.
روزای بارونی ابی ترین بارونیم رو میپوشم و میرم تا یکم خاطرات خیلی کوتاهی که یه زمانی از پشت دیوار سرنوشتم سرک کشیده بودنو مرور کنم.روزای بارونی خیلی عاشق خدام که هیچوقت فراموشمون نکرده .با وجود اینکه اصلا لایق محبت نیستیم.انگاری بارون دست نوازشه بینهایتشه

صبا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:47 ب.ظ http://mamangolsaba.blogfa.com

سلام احسان جان دل نوشته های بسیار زیبایی داری برات ارزوی موفقیت میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد